صفحه 1 از 1

نگاهی به نمایش کمدی موزیکال "فیسپوک"

ارسال شده: جمعه 3 آبان 1392, 9:22 am
توسط skyengskyeng
[align=center]"فیسپوک" را باید دید . . .[/align]

[align=center]تصویر[/align]

[align=justify]"فیسپوک" را باید دید. به احترام کارگردان فقیدش سعدی افشار و به یاد او. بزرگمردی که تا واپسین لحظات عمر برای مردم کشورش و شادی آنها به غایت کوشید و حتی در عصر عسرت بستر ناتندرستی نیز از به دست آوردن فرصتی برای هدیه کردن لبخند به مردم با عنوان احیای مجدد خویش یاد کرد.
سعدی افشار از معدود هنرمندان کشور بود و همچنان نیز هست. آری، گرچه دست روزگار جسم او را از ما دریغ کرده، افشار همچنان، در کسوت یک هنرمند، زنده و پاینده خواهد بود. سعدی افشار، آنچنان که گفته اند و می شناسیمش، بر خلاف بسیاری از بازیگران متوهم امروزی، تنها بر روی صحنه به مردمش احترام نمی کرد، بلکه خارج از صحنه نیز متواضع بود و مردم برایش محترم و ارزشمند بودند. لذا است که راقم این سطور عرض می کند که وی از معدود هنرمندان کشور به شمار می رود. هنرمندان بزرگ ایران آنان بودند که پای اثر هنری شان می نوشتند: "الاَحقَر . . .". این روحیه، اما، متأسفانه امروزه بسیار نادر است و به قول یکی از دیالوگهای همین نمایش "فیسپوک" (نقل به مضمون) ، اگر یک گرم اش هم پیدا شود، باید کلاه از سر برداشت.
"فیسپوک" را باید دید. چراکه جدا از شخص و شخصیت سعدی افشار، کارگردانی خوبی بر آن حاکم است. بازی ها به خوبی هدایت شده و زمان بندی حضور و دیالوگ گویی آنها مناسب است به طوری که با توجه به زمان نمایش، تماشاگر خسته نشده و چشمانش مدام در حال احساس تغییر است.
رنگ های استفاده شده در صحنه و لباسها نیز متعادل و چشم نواز است، بدین گونه که همواره رنگ های سرد و گرم، توأمان، در صحنه حضور دارند، البته عموماً رنگ های گرم غالب هستند. این موضوع برای انتقال حس راحتی به تماشاگر خوب و لازم است اما اگر فکر نشده کار می شد، حتماً اثر عکس می گذاشت. منظور نگارنده آن است که در بسیاری از نمایش ها به دلیل غالب بودن رنگ سرد بر صحنه (چه در طراحی صحنه و چه در لباس ها) پس از گذشت حدود نیمی از اجرا، تماشاگر دلزده شده و بی آنکه بداند، نمایش برایش ملال آور می گردد. در مقابل، برای حل این موضوع، در بسیاری دیگر از نمایش ها مشاهده می شود که رنگ گرم یا آنقدر شدت حضور دارد که تماشاگر را در ناخودآگاه ضمیرش عصبی کرده و یا آنقدر غلیط و تند است که دافعه ایجاد می کند. خوشبختانه هیچ یک از این اتفاقات در "فیسپوک" رخ نداده است. به دلیل رنگ غالب صحنه (رنگ دیوارهای حیاط) که رنگی آرام است، نه رنگ های سرد و نه رنگ های گرم تماشاگر را آزرده نمی کند. به علاوه، اگرچه که گاه بازیگران زن لباسهایی به تن می کنند که ترکیبی از رنگ های گرم است، غلظت و تندی رنگ ها حساب شده و متعادل است. در همین جا البته باید عرض شود که به زعم نگارنده لباسی که بازیگر نقش بهجت در انتهای نمایش به تن می کند، نا مناسب بوده و با شخصیتی که در طول نمایش از او دیده ایم و به ما القا شده است، تضاد دارد.
در کنار بحث رنگ باید گفت که طراحی لباسها نیز خوب بوده و در جهت شخصیت سازی کاراکتر ها مؤثر می نمایند.
از طراحی لباس و صحنه که بگذریم، نکته ای هم درباره ی جای حضور بازیگران در صحنه وجود دارد که مایلم بدان نیز اشاره ای داشته باشم. این نکته نیز که از نقاط قوت کارگردانی به شمار می رود، ایضاً، در تعادل حسی تماشاگر مؤثر است. صحنه ی "فیسپوک" علی رغم وسعت کمی که دارد، علاوه بر تعبیه ی دو پله کان کوچک در انتهای آن، به دلیل طراحی درست حرکتی بازیگران عمق خوبی پیدا کرده است. به طوری که باز هم بر خلاف بسیاری از نمایش ها، اغلب ماجرا در وسط سِن اتفاق نمی افتد و نقش اول نمایش قصد خود نمایی ندارد. بازیگران در صحنه می چرخند و چشم تماشاگر نقطه ی خاصی از صحنه را مختص دیالوگ گویی یک بازیگر خاص نمی یابد.
این موضوع البته از بدیهیات اجرای تئاتر است که باید بدان توجه شود، اما وقتی به تئاتر های کمدی این روزها می نگریم از این بدیهیات خبری نیست و اغلب لوده بازی و بی ادبی جای هنر را گرفته است. از این رو هر بار که "فیسپوک" را می بینم و چنین نکات درستی در آن به چشمم می آید هرچه بیشتر به مطرح ساختن این مطالب ترغیب می شوم.
نکاتی که پیرامون کارگردانی خوب این کار عرض شد، البته درباره ی زحمات و کاردانی سعدی افشار عزیز است. لیکن نقش بسیار مؤثر باز ساز این نمایش، که کارگردان هنری اش نیز هست را هرگز نباید نادیده گرفت. مقصودم حسین بابایی است که گرچه مدت ها در کنار سعدی افشار بوده، اینک در نبود او نقشی پر رنگ تر یافته و در غیاب استاد، نقش شاگرد را استادانه ایفا کرده است. لذا حتماً زمانی که از کارگردانی "فیسپوک" سخن به میان آمد، بخش وسیع و قابل توجهی از آن ناظر به شخص آقای بابایی است.
"فیسپوک" را باید دید. به دلیل متن خوبی که پشتوانه ی آن قرار گرفته است. متن داوود فتحعلی بیگی که اینک با بازنویسی حسین بابایی به "فیسپوک" تغییر نام داده (که چه نام خوبی است) و رنگ تازه ای به خود گرفته است.
"فیسپوک" به لحاظ مضمونی اساساً و مشخصاً متنی است انتقادی. انتقاداتی جدی به وضع جوانان امروز. ازمخالفت های بی جای آنها و گاه به قول خاله پری تعصبات خشکِ (در مواجهه با ازدواج مجدد والدین) ایشان گرفته، تا طرز زندگی، علاقه مندی ها و از همه کلیدی تر وابستگی به دنیای مجازی (که سعد الله به زیبایی و به دقت آنرا دنیای مجانی می خواند).
"فیسپوک" خوشبختانه در طرح این انتقاداتِ اساسی و بسیار درست، لکنت ندارد. به تماشاگرش نیز باج نمی دهد و در کمال صراحت حرفش را بیان می دارد. روراستیِ "فیسپوک" آنجایی که درباره ی جایگزینی سگ و گربه به جای فرزند سخن می گوید، و آنجا که مشغولیت های فرعی زنان که جایگزین فعالیت اصلی آنها شده را زیر سؤال می برد، و نیز زمانی که فاکتور های جذب جوانان امروزی را به سخره می گیرد (که البته متأسفانه این مورد را در طول نمایش پس گرفته و حرفش را در این باره نقض می کند)، و بسیاری مواردی از این دست قابل توجه و مثال زدنی است.
"فیسپوک" را باید دید. باید دید و در احوالات مخاطبینش اندیشه کرد. تماشاگران "فیسپوک" اغلب از همان طیفی هستند که مورد انتقاد نمایش قرار گرفته اند، اما چگونه است که همین افراد ضمن دریافت مطلب نه تنها متعرض و شاکی نمی شوند، بلکه گوینده را تشویق کرده و گاه صدای قهقه شان آنقدر بالا می رود که چه بسا تمرکز بازیگران را خدشه دار می کند؟
بنده پس از بار ها تماشای "فیسپوک"، به دقت احوال و احساسات تماشاگران را پس از خروج از سالن مشاهده کرده ام. از همین رو است که در پاسخ به پرسش اساسی مطرح شده در بالا، چنین می پندارم که مخاطبین جوان "فیسپوک" از سه دسته خارج نیستند. دسته ی نخست (که تعداد شان قلیل تر است) آنانی هستند که خود درگیر، و به عبارتی آلوده ی مشکلات مطرح شده در نمایش نیستند که تبعاً و طبعاً از دایره ی بحث ما خارج خواهند بود.
دسته ی دوم آن قشری هستند که گرچه در فضای مورد انتقاد تنفس می کنند، خود به کاستی های آن واقف بوده و ولیکن رو در بایستی و چشم و هم چشمی ایشان را وادار به این رفتار کرده است و اینک در تاریکی سالن این مجال را یافته که به حال خود بخندند که چه خنده ی تلخی است.
دسته ی سوم، اما، که رویارویی با و اثر کردن در آنها به مراتب سخت تر از دو دسته ی پیشین است، همان افرادی هستند که نا آگاهانه رفتار مورد نکوهش و نقد نمایش "فیسپوک" را در زندگی پیش گرفته اند. وقتی چنین افرادی نیز راضی از سالن خارج می شوند به درست عمل کردن عوامل این نمایش یقین پیدا می کنم. "فیسپوک" فضایی را خلق می کند که خالقانش از آنجایی که نه مرتجع اند و نه مدرن زده، شعار نمی دهند. عواملی که در "فیسپوک" دست به دست هم داده تا این اثر را بسازند، گرچه خود جوان اند، اما جوان زده نیستند. سنتی گرای خشک هم نیستند. لذا حرف خودشان را مطرح ساخته و البته قصد شیر فهم کردن مخاطب و بمباران کردن او را با پیام های اخلاقی ندارند. "فیسپوک" به اندازه ی دهانش حرف می زند و دچار بیماری خود بزرگ بینی نشده است. نمایش با ظرافتی شایان تحسین با داستانی فرعی (ازدواج آقا سعدالله) آغاز می شود و این داستان فرعی آنچنان بر خط مشی اصلی نمایش (انتقادات فوق الذکر) سایه می افکند که ضمن احترام به مخاطب و نیز محترم شمردن نیاز وی به سرگرم شدن، حرفهای جدی خود را نیز مطرح می نماید.
تمام این موارد به کمک یکدیگر آمده و موجب می شود که سازندگان "فیسپوک" موفق شوند که در ناخودآگاه مخاظبین شان نفوذ و اثر کنند. تماشاگران "فیسپوک" نیز در فضای مفرح و خصوصاً آهنگین نمایش آنچنان غرق شده و درگیر مسائل جانبی و فرعی می شوند که از کنار انتقادات گاه گاه نمایش به راحتی می گذرند، غافل از اینکه آن موارد در پس ذهن ایشان در حال کار کردن و تأثیر گذاری است.
به آهنگ اشاره ای داشتم چراکه معتقد هستم که بحث موسیقی بسیار حائز اهمیت است و شاید اگر "فیسپوک" موزیکال نمی بود، این مقدار اثر گذاری را نیز نداشت. موسیقی، به زعم نگارنده، بی رحم ترین هنر دنیا است، چراکه می تواند ظرف تنها چند ثانیه مخاطبش را آنچنان از خود بی خود کند که هیپنوتیزم شده و در اختیار صاحب اثر در آید. این از خود بی خودی را به وضوح می توان در سالن نمایش شاهد بود. این موضوع گاهی آنقدر حاد می شود که تا دقایقی پس از پایان نمایش نیز برخی تماشاگران در حالت طبیعی نبوده و حسین ایزدپناه را مجبور به تذکر می کنند.
"فیسپوک" را باید دید و به بازی هایش توجهی خاص کرد. به عقیده ی بنده همه نوع بازی در این نمایش یکجا جمع آمده اند. اجازه بدهید تک تک درباره ی بازیگران به اجمال عرایضی داشته باشم.
از آقای مهدی قطبی شروع می کنم که به نظرم بازی اش اصلاً خوب نیست. نه در اجرای آهنگ ها و لب خوانی موفق است و نه در بازی، که اصلاً بازی نمی کند. حرکات بدنی اش مصنوعی و خشک است. از میمیک چهره هم که به کل خبری نیست. البته ایشان زمان زیادی هم بر روی صحنه نیستند، اما در همین زمان کم هم آرش بابایی را می بینیم که کاملاً قابل قبول و خوب ظاهر شده است.
خانم ثقفی در نقش بهجت خوب جا افتاده و با اینکه زمان زیادی برای ارائه ی نقش ندارد، اما خود را در چشم و ذهن تماشاگر به خوبی می نشاند. ولیکن بازی ایشان نیز گاه بیش از حد اغراق آمیز می شود.
خانم بردسیری، به عقیده ی بنده، یکی از بهترین بازی ها (و شاید بهترین بازی) اش را در "فیسپوک" به نمایش گذاشته است. بازیِ به اندازه، تنظیم صدای مناسب، و تسلط کافی بر نقش، بازی او را روان، قابل قبول و درخور توجه ساخته است.
کاظم صادقی نیز همچون گذشته در نقش فردی جاهل مسلک خوب بازی می کند و علی رغم توانایی بدنی بالایی که دارد، آنرا به رخ نمی کشد. مجموعاً باید گفت که هم در بدن، هم در صدا، و هم در چهره کنترل شده و تحسین برانگیز ظاهر شده است.
از حسین ایزدپناه، اما، انتظار بیشتری می رفت. او به هنگام دیالوگ گویی بسیار مسلط و قوی بازی می کند و بداهه گویی هایش نیز به جا و عالی است. اما مشکل اینجاست که وی تنها زمانی که دیالوگ دارد بازی می کند و زمانی که ساکت است، فقط در صحنه حاضر است و از نقش خارج می گردد. لذا چنین به نظر می رسد که وقتی در قالب فَتَل بازی اش را رائه داده و دیالوگش را بیان می کند، به ناگاه از فتل خارج شده و به حسین ایزدپناه تبدیل می شود و در این حال منتظر است که نوبتش شود و باز وارد نقش فتل گردد. بنده، به شخصه، از بازی ایشان لذت می برم، اما نکته ای که گفتم در تمام اجرا هایی که از "فیسپوک" دیدم مرا آزار می داد، چراکه چنان که عرض کردم از ایشان انتظار بیشتری می رود.
اما می رسیم به حسین بابایی. بازیگر توانایی که اغلبِ بار بازی نمایش به دوش اوست و وی الحق از پس این مهم به خوبی بر آمده است. بابایی کاملاً به کاری که می کند مسلط است و در آنِ واحد حواسش به چندین جاست. در عین حالی که بر روی صحنه است هم کارگردانی می کند و هم بازی. به غایت دقیق، کنترل شده، و حساب شده ایفای نقش می کند. بالا و پایین بردن صدایش کاملاً به جا بوده و حرکات بدن اش مطلقاً بیش از اندازه و کمتر از آن نیست. در میمیک هم بسیار موفق است و گاه تنها با چهره بازی کرده و به انتقال حس می پردازد. با این همه نه کلام و نه حرکات بدنش را ارزان خرج نمی کند و به حسب شرایط حاکم بر سالن، خود را تنظیم کرده و تقریباً هر شب سعی بر ارائه ی اجرایی متفاوت دارد به طوری که گاه بازیگران دیگر را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. تنها مشکلی که در بازی آقای بابایی به چشم می خورد، که البته مشکل چندان بزرگی هم نیست، شاید مکث هایی است که گاه بیش از حد طولانی می شوند.
با تمام مواردی که عرض شد و با وجود اینکه میانگین نمره ی بازیگری در این نمایش بسیار خوب است، باید اذعان داشته باشم که ستاره ی درخشان صحنه ی "فیسپوک" در امر بازیگری همانا سرکار خانم مرجان قمری است. "فیسپوک" را باید دید و از بازی زیبای خانم قمری لذت برد. "فیسپوک" اگر هیچ چیز قابل اعتنایی هم نداشته باشد (که البته دارد) تنها به دلیل بازی بسیار درخشان مرجان قمری ارزش بارها دیدن را دارد. بنده، خود، چنان که عرض شد، به کرات به تماشای "فیسپوک" رفته ام و فاش باید گفت که انگیزه ی اصلی ام برای دیدن مجدد این نمایش اساساً تماشای چند باره ی بازی پر قدرت خانم قمری بوده است. مرجان قمری چنین که به نظر می آید بیش از هر چیز دیگر و حتی پیش از اندیشیدن به خنداندن تماشاگر، به ایفای نقش فکر می کند. اجرای هرچه کامل تر نقش خاله پری مهمترین نکته ای است که در بازی او به چشم می خورد. از دید بنده خانم قمری هم درکنش ها و هم در واکنش ها موفق ترین بازیگر صحنه است. مکث های به جا و به اندازه در کنار حرکات به موقع، روان، و باز هم به اندازه، بازی وی را آنچنان چشم نواز ساخته و که بر دل نشسته و فراموش ناشدنی می گردد.
البته نباید از یاد برد که همیشه بخشی از بازی های بازیگران مربوط به و مرتبط با کارگردان کار است.
"فیسپوک" را باید دید. به همراه خانواده. یکی از نکات ارزشمند "فیسپوک" آن است که بر خلاف نمایش های مشابه اش و علی رغم موضوع اش، این قابلیت را دارد که بتوان با خانواده به تماشای آن نشست. "فیسپوک" نه جلف است و نه بی اخلاق و بی ادب. گاه بر مرز خط قرمزها قدم می گذارد اما کمتر پیش می آید که از آنها عبور کند.
اخیراً تئاتری کمدی از پیشکسوتی سرشناس دیدم که به شدت به حال وی تأسف خوردم و مایل نیستم که از وی نامی در اینجا ذکر کنم. آن نمایش، با قصه و نمایشنامه ای بسیار سطح پایین و دم دستی، هیچ چیز قابل ارائه ای نداشت مگر حجم زیادی از رقص های مبتذل، گفتار های مستهجن، و توهین هایی وقیحانه به ساحت بانوان. کارگردان سردرگم آن نمایش با افراطی گری، در پی ارضا کردن خویش است تا احترام گذاشتن به مخاطب. "فیسپوک"، که برخی بازیگرانش پیش از این در نمایش های همان فرد سرشناس بازی کرده اند، به هیچ وجه این چنین نیست. "فیسپوک" قصه دارد، حرف دارد، و هنر دارد و مهم تر از همه اینکه از این موارد سوء استفاده نمی کند و برای همه ی طیف های تماشاگرانش احترام قائل است. از این بابت باید تحسین و تبریک ویژه ای را نثار گروه سازنده ی "فیسپوک" نمود.
"فیسپوک" را باید دید. کاری که بنده، پیش از آنکه این مطلب را به تحریر درآوردم، خود بارها عامل بدان بوده ام. بنده، "فیسپوک" را نمایش مهمی تلقی می کنم که در میان هم کلاسان خود یک سر و گردن بالاتر ایستاده است.
بنده پیش از وقوف به موارد مذکور در این نوشته، در نخستین و نیز چندمین دفعه ای که "فیسپوک" را دیدم لذت بردم و نگاشتن این مجمل را به عنوان ادای دینی به کسانی که این لذت را برایم به ارمغان آورده اند، بر خود واجب دانستم.
قلباً امیدوارم که پس از این نیز شاهد درخشش های آتی این گروه نمایشی باشم و در پایان از خداوند برای ایشان آروزی توفیق روزافزون دارم چراکه کارهای خدا، همه لذت بخش است.
[/align]